(It's better to create than destroy what's unnecessary)

Wednesday, February 16, 2011

باد ما را خود خواھد برد

در شب کوچک من افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلھرہ ویر انیست

گوش کن

وزش ظلمت را میشنوی؟

من غربیانہ بہ این خوشبختی می

نگرم

من بہ نو میدی خود معتادم

گوش کن

و زش ظلمت را میثنوی

در شب اکنون چیزیمی گزرد

ماہ سر خست و مشوش

و بر این بام کہ ھر لحظہ در او بیم فرو ریختن است

ابر ھا ھمچون امبوہ عزاداران

لحظہ باریدن را گویی منتظرند

لحظہ ای

و پس از آن ہیچ

پشت این

پنجرہ شب دارد می لرزد

و زمین دارد

باز میمانداز چرخش

پشت این پنجرہ یک نامعلوم

نگران من و توست

ای سراپایت سبز

دستاھیت را چون خاطرہ ای سوزان در دستان عاشق من بگزار

و لبانت را چون حسی گرم از ہستی

بہ نوازش ھائی لبھای عاشق من بپسار

باد ما را خود خواھد برد

باد ما را خود خواھد برد

No comments:

Labels